یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

رویش اولین مرواریدت مبارک گل دخترم

امروز صبح داشتیم با هم بازی میکردیم و شما داشتی دست منو میک میزدی که یهو دیدم یه چیز تیزی رفت تو دستم فرو اول فک کردم لثته که سفت شده و چند بار دست کشیدم ولی نه این دندونت بود! به مامانی نشون دادم اونم دست زد ولی گفت فکر کردم و چیزی نیست منم بیخیال شدم تا عصری که داشتم بهت حریره میدادم دیدم قاشق به دهنت گیر میکنه خلاصه دوباره کلی کنکاش کردم و دیدم که بعله دختر گل ما یه مروارید کوچولو تو دهنش داره بابایی هم تاییدش کرد! منتها اون قدر ریزه که با چشم غیر مسلح دیده نمیشه و فقط با دست لمس میشه



سلام سلام صد تا سلام

من اومدم با دندونهام

میخوام نشونتون بدم

صاحب مروارید شدم

یواش یواش و بی صدا

شدم جزو کباب خورا


روز جمعه هم به مناسبت عید غدیر خونه مامانی بودیم که زحمت کشیدن و برات آش دندونی و الویه و ژله درست کرده بودند خیلی هم خوشمزه بود







پارک بانوان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بازیگوشی

مامانی خیلی بازیگوش شدی حتی موقع خوابیدن


یاسمین: مامان من اصلا خوابم نمیاد چرا منو خوابوندی بیا بازی کنیم

مامان: باشه مامانی بیا بازی


یاسمین: عه مامان انگار یکم خوابم گرفته

مامان: میدونم دخترم راحت بخواب


چند لحظه بعد

یاسمین: مامان انگار خوابم رفت

مامان: خوابای خوب ببینی گلم 

اگه گفتی...

اگه گفتی این کیه؟؟؟



این عکس بچگی های عمس ببین چقدر شبیه همین!!!



پا خوردن

از وقتی پات به دهنت میرسه دیگه یه سره تو دهنته

اینم نشونش




عکس 6 ماهگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

تو که چشمات خیلی قشنگه...

عزیزم اولش که به دنیا اومده بودی چشمات طوسی بود ولی کم کم هی تغییر رنگ داد ماشی شد و کمی تیره تر و الان که پنج ماهت تموم شده رنگ چشمات عسلی دور مشکی شده شایدم نسکافه ای دقیق نمیتونم تشخیص بدم اخه یه رنگ خاصیه

خلاصه که تو که چشمات خیلی قشنگه / رنگ چشات خیلی عجیبه

زیارت قبول مامانی

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا


دخترم اولین سفرت به مشهد با دختر عمو ها و پسر عمو ها و ... رفتیم خدا رو شکر به خیر گذشت و شما مریض نشدی و خیلی هم اذیت نکردی



از پاقدم شما تو این سفر دو بار غذای حضرتی قسمتمون شد چقدرم خوشمزه بود مسئول سالن از بس شما ناز بودی یه ماست اضافه داد مخصوص شما غافل از اینکه به پروتئین گاوی حساسیت داری




5 ماهگیتم اونجا بودیم که تموم شد



مامانی فقط من مردم از بیخوابی چون شبا دور هم بیدار میشستیم تا حدودا ساعت 3 و 4 و بعد نماز صبح میخوابیدیم و شما ساعت 7.5 بیدار میشدی اونوقت من  و شما بیدار میشستیم تا همه بیدار شن که ساعت 10 و 11 بود



البته تو هواپیما یکم گریه کردی و نخوابیدی ولی به خیر گذشت و گوشهات و باد نگرفت



عکساتو بعدا میذارم انقدر کامپیوتر پر شده نمیتونم از تو گوشیم بریزم تو کامپیوتر تا ویرایششون کنم

یه هارد گرفتیم آخر تا عکسا رو بریزیم اون رو


 اسامی همسفریا رو تو ادامه مطلب میذارم

ادامه مطلب ...

توانایی های کسب شده در ماه پنجم

1- توجه به پاها و گرفتن آنها با دست

2 - آموختن نحوه بازی کردن با روروک

3 - تحمل طولانی تر وزن در روروک

4 - راه رفتن با روروک

5 - قهقهه زدن

6- شناختن چهره مامان و بابا

7- بهتر گرفتن اشیا

8- به پهلو شدن

9- خیلیم پوف میکنی همه جا تفی شده از دستت