یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

دخترکم رویش چهارمین مرواریدت مبارک

انار دونه دونه

دختری دارم یدونه

قشنگ و مهربونه

چند وقتیه دخترم

گرفتاره دندونه

توی دهن بچم

یه گل زده جوونه

گل نگو مرواریده

مثل طلا سفیده


قربونت برم این هفته خیلی برات سخت بوده ها به فاصله پنج روز اون یکی دندونت هم در اومد دیگه چهار تا دندون داری و از حالت ننه نقلی بی دندون دراومدی خخخخخ

این دندون پیشین بالا سمت راست بود که درومد.


از سفر که برگشتیم من خیلی مریض شدم تو هم کمی حالت سرما خوردگی داری امیدوارم بیشتر نشه

حجت قبول مامانی

دخترکم زیارتت قبول 

این جلوی مسجد النبی روز اوله و من هنوز نمیدونستم عکس آزاده با کلی ترس و لرز ازت عکس انداختم

التماس دعا

در مسجد النبی

ستون حیاط اصلی و اولیه مسجد النبی

خانه حضرت زهرا و مقبره پیامبر


بالاخره بعد از کلی رفت و آمد سفر مکمون جور شد من و تو و مامانی و بابایی 11 بهمن رفتیم مدینه و بعدشم مکه 

متاسفانه بابا نمیتونست بیاد و جاش خیلیییی خالیییی بود

از اونجایی که سفر رو ده روزه کردن وقتمون خیلی کم بود و به سختی به زیارت میرسیدیم ولی خدا رو شکر فیضشو بردیم

از شانسی که آوردیم دیگه عکس برداری از تو حرم آزاد شده بود و از شما جلوی خونه حضرت زهرا و قبر پیامبر و گنبد خضرا عکس گرفتم 

گنبد خضرا

اینم یه نی نی هم سن شما منتها مشکیییی


همین طور توی مکه جلوی خونه خدا

ببین چه پزی هم داری میدی زبونتو بکن تووو


قبل رفتن برات یه کالسکه خریدیم که جمع و جور باشه خیلیم خوش رنگ بود ازونجایی که نمیذاشتن کالسکه رو ببریم تو حرم باید میذاشتیم دم در و البته همه همین کارو میکردن ببین چن تا کالسکه اینجاس تازه این فرداشه اون روز دو برابر این السکه بود


 ما هم چند بار گذاشتیم و اتفاقی نیفتاد ولی از شانس بدمون روز سوم تو مدینه کالسکه خوشگلتو بردن  من که خیلی دوستش داشتم بیشتر از سی تا کالسکه اونجا بود فقط مال تو نبود من که واگذارشون کردم به پیامبر و گفتم کالسکه اینجا امانت تا ما دوباره زودی بیایم پیشت


میخواستیم دیگه نخریم ولی از بس تو مکه پیاده رویمون زیاد بود یکی دیگه خریدیم خیلی قشنگ نیست ولی جمع و جور و سفریه

الهی شکر!

سه چهارم مسجد الحرام و بسته بودن داشتن میساختن برای رفتن توی حرم بعد از کلی اتوبوس سواری باید نیم ساعت هم پیاده می رفتیم

ببین چنتا جرثقیل اینجاست

خیلی هم شلوغ بود ولی سعادت داشتی و دو سری با بابایی و مامانی رفتیم طواف مستحبی بعدشم تو حجر اسماعیل حسابی مالیدمت به پرده خونه خدا 

اونجا بچه زیاده ولی نمیدونم چرا هر کی از بغلت رد میشد یه دستی به سر و صورتت میکشید یه سری که راضی نمیشدن می رفتن دوباره برمیگشتن بوستم میکردن منم هم خوشم میومد هم از طرفی میترسیدم که نکنه یه مریضی ای چیزی بگیری ولی خدا رو شکر اتفاقی نیفتاد بعضی هام میخواستم بغلت کنن تو خوب باهاشون بازی میکردی ولی تا میگفتن بیا بغلمون یا محکم میچسبیدی به من یا سرتو به نشانه منفی تکون میدادی یه جاهایی هم که میترسیدم خودت بری یواشکی در گوشت میگفتم سرسری سرسرسری و تو هم سرتو تکون میدادی اونا هم که زبون ما رو نمیفهمیدن فک میکردن میگی نه هههه یه همچین مادریم من

دست دستی و الهی شکر رو هم اونجا یاد گرفتی و البته مهم ترین یادگاری دندون جلویی بالا سمت چپته که بعد از دو ماه تو مکه درومد


شانست خوب بود چون یه زیارت دوره ویژه هم بهمون پیشنهاد شد که بردنمون به یه موزه و محل دفن شهدای فخ.

روز آخرم به خاطر اینکه شما کوچک ترین عضو کاروان بودی بهت یه عروسک هدیه دادن

برات یه واکر هم خریدم که هم بتونی دستتو بگیری بهش و راه بری هم بعدا موتور میشه و میتونی بشینی روش آخه خیلی دوست داری راه بری امیدوارم این رو هم دوست داشته باشی

یه بسته خونه سازیم گرفتم که اونم خیلی دوست داشتی


کلی هم لباس گرفتم برات فک کنم تا سال دیگه تامینی

رویش سومین مرواریدت مبارک عزیزم

عزیز دلم بعد از حدود دو ماه اذیت شدن لثه درد، بد غذایی و آب دهن رفتن بالاخره امروز سومین دندانت بیرون اومد آن هم در سرزمین وحی

 این دندانت یادگاری از خانه خداست


دندان پیشین بالا سمت چپ

عاشقتم

میوه زندگیم هر روز که میگذرد من بیشتر عاشقت میشوم و احساس شعف میکنم هر کار جدیدی که انجام میدهی قلبم به تپش می افتد و دلم برایت ضعف میرود

خدا تو را از همه بلایا حفظ کند

آمین

دوست داری بایستی

دیگه هر جایی به دستت میرسه میگیری و میخوای وایستی تا دیروز فقط میتونستی دو زانو بشی اما امروز دیگه خودت با کمک پایه صندلی وایسادی کلی هم ذوق میکردی که تونستی بایستی و ماهم کلی ذوق کردیم و تشویقت کردیم



دیگه سر جاتم بند نیستی همش میخوای راه بری وقتی هم از خواب بلند میشی زود میچرخی و چهار دست و پا میشی دیشب داشتی از روی بابا رد میشدی که بیدار شدیم و گرفتیمت خدا بهت رحم کرد وگرنه از رو تخت سقوط میکردی

کی بشه برات از این چکمه ها بگیرم





9 ماهگی

امروز بردمت بهداشت برای چکاپ نه ماهگی اما انقدر دیر شده بود که اون خانمی که همیشه اندازه گیری میکیرد رفته بود اون یکی هم هول هولکی اندازه هاتو گرفت


می پرسید که غذا میذاره دهنش؟ منم گفتم نه فقط موبایل و کنترل تلویزیون و میذاره دهنش 

از اون جایی که بهداشت فقط بلده استرس بده گفت وااای الان باید خودش غذا بخوره بذاره دهنش و اله بله

منم تو ذلم میگفتم کجای کاری که وقتی غذا دهنشم میذاریم روشو میکنه اونور نمیخوره چه برسه به خودش


وزن: گرفت 7900 ولی خودم وزنت کردم 8100 گرم

قد: 68

دور سر: 44.5

دست دسی

امروز که بابایی داشت باهات بازی میکرد برای جلب توجهش دست زدی و دیگه وقتی میگیم دس دسی دست میزنی البته روی پاهات هم میکوبی

البته دیگه زبونت هم درمیاری و تا میگیم زبونت کو؟ میاریش بیرون و میچرخونیش


دیگه کار دیگه ای که یاد گرفتی اینه که از حالت چهار دست و پا میخوای بایستی و باسنت رو بالا میدی البته تو چهار دست و پا رفتن هنوزم تنبلی و دوست داری زود بغلت کنیم یا دستتو بگیریم تا راه بری 

راه رفتنت هم مثل رژه رفتنه وقتی میگم چپ دو سه چهار جیغ میزنی و تندتر راه میری و پاتو میکوبی زمین

توانایی های کسب شده در ماه نهم

1- روی زمین به سمت عقب میخزد

2- سرسری میکند

3- چهار دست و پا میرود

4- با کمک می ایستد

5- خودش را به نام میشناسد