یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

یه اتفاق جالب و عجیب

دیشب من رفته بودم که نماز بخونم و در کمال تعجب شمانیومدی پیشم تا با مهر و تسبیحم بازی کنی بابا هم تو آشپزخونه داشت جوجه ها رو سیخ می زد تو هم تو هال نشسته بودی و بازی میکردی بعد از نماز من رفتم تا ساک رو ببندم که فرداش میخواستیم بریم باغ و به این امید که تو پیش بابایی تا اینکه بابا از من سراغ شما رو گرفت اما تو پیش من نبودی!!!

خلاصه دنبال صداتو گرفتیم و دیدیم وااای رفتی تو دستشویی !!!   قشنگ نشسته بودی تو کاسه توالت پاهاتم کرده بودی تو چاه دستاتم دو طرف لم داده بودی انگار برات صندلی مخصوص گذاشتن داشتی با فرچه دستشویی بازی میکردی و شاد آواز میخوندی 

تو اون لحظه نمیدونستم باید بخندم یا گریه کنم واقعا شوکه شدم حتی ازت عکسم نگرفتیم  بعدا هم هی یادش میفتادیم و میخندیدیم از طرفی هم خدا رو شکر میکردیم که اقلا با صورت نیفتادی تو چاه 

درسته بردمت حموم آب کشیدمت خوبه دستشویی رو تازه شسته بودم

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد