یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

افطاری مدرسه

دیشب انجمن فارغ التحصیلان موتلفه مدرسه مامان افطاری دعوت کرده بودن با همدیگه رفتیم قرار بود دوستای دوره دبستانم بیان چنتاشون اومدن خیلی از دیدنشون خوشحال شدم فقط دوستم که یه دختر ناز و گوگولی داره که از شما پنج ماه کوچک تره دخترشو نیاورده بود خیلی دلم میخواست ببینمش

شما هم همش دوست داشتی بری تو حیاط مدرسه و راه بری یه توپم اونجا بود میخواستی بازی کنی نمیدونی چه احساس خوبی بود وقتی می دیدم داری تو مدرسه ای که من 12 سال توش بزرگ شده بودم راه میرفتی خیلی ذوق کرده بودم و مثه ندید بدیدها یه سره داشتم ازت فیلم و عکس میگرفتم تا شارژ گوشیم تموم شد

البته سر افطار یکم اذیت کردی انگار کلافه شده بودی از بس اونجا شلوغ پلوغ بود و نذاشتی من چیزی بخورم خودتم نخوردی خوب شد دیروز روزه نبودم

بچه های دیگه رو هم تا میدیدی میدویدی پیششون و میخواستی باهاشون بازی کنی البته بگما یکمم زور میگفتی بهشون به یه بچه هه میگفتی بیا بشین بغل من موبایل بازی من و ببین!

من یه دوست داشتم تو مدرسه البته یک سال از من کوچک تر بود اونم مثل من کل دوران مدرسشو تو موتلفه بود بعدشم دانشگاهشم با من یکی بود مامانشم معلم اول دبستان موتلفه بود اونوقت عروسشونم از بچه های همون مدرسه بود اونوقت اون عروسشون یه دختر داشت که فقط یک روز از شما بزرگتر بود یعنی 1/2/92 به دنیا اومده بود! جالب بود نه؟! الان روابط و فهمیدی؟؟؟؟؟!!!!!! 

قد و قوارتونم یکی بود من همش فک میکنم تو ریزی! 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد