یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

یاسمین کوچولو

همه چیز در مورد یاسمین مامان و بابا

رویش نوزدهمین مرواریدت مبارک

شرمندم دختر گلم انقدر درگیر روزمرگی شدم و مشغله دارم که متوجه نشدم این دندونت کی درومد البته نمیذاری چک بکنم حتی مسواکم خودت میزنیولی دیشب که چک کردم دیدم اسیاب پایینت سمت راست درومده مبارکت باشه

دیگه فقط یکی مونده تا اخر سه سالگیت در بیاد.

پایش دو سال و سه ماهگی

این ماه که رفتیم دکتر تا پرونده و سطح رشد قبلت رو دید اول کلی اسمون ریسمون بافت که من منتظر رشد زیادی ازت نباشم بعد گفت با اون شیر ریسورس جونیور و شربت اشتهایی که داده نهایت نیم کیلو اضافه کرده باشه وقتی وزنت کردیم در کمال ناباوری 700 گرم اضافه کرده بودی خود دکترت کف کرده بود و من از خوشحالی بال بال می زدم گفت اگه همین روندو ادامه بدی تا سه ماه دیگه تازه میرسی به وزن نرمالت!

تو یک سال گذشته یک کیلو وزن گرفتی! یعنی 9 شهریور پارسال 9700 بودی!


وزن 10700

قد 87

التماس دعا

در این شب های قدر از همه خوانندگان وبلاگ یاسمین کوچولو التماس دعا دارم

             

"یک دانه ز تسبیح نماز سحرت را". . . .

 "یک بار به نام من محتاج بینداز" 

"شاید که همان دانه ی تسبیح دعایت. . . . 

"یکباره بیفتد ، به دریای اجابت". . . .

 http://s6.picofile.com/file/8198300250/VID_21480830_122632.mp4.html دعا.

http://www.namasha.com/v/Dph2E4ra


هجدهمین مرواریدت مبارک عزیزم

امروز دومین اسیاب بالایی چپ نیش زده مبارکت باشه عزیزم ان شا الله باهاش کبابای خوشمزه بخوری

پایش دو سال و دو ماهگی

دیگه بردمت دکتر خیلی نگرانتم دخترم

وزن:10

قد85.5


خدا رو شکر داری قد میکشی ولی وزنت اضافه نمیشه

دکتر یه شیرخشک مکمل غذایی داد و یه شربت اشتها اور تا ببینیم این چجوری افاقه میکنه

کلماتی که یاسمین بامزه میگه (26 ماهگی)

چسب: چبس

کاغذ: قاغذ

شکم: شیمک

ببین: بیبین

شما: شوما

(کلا با لهجه اصفهانی صحبت می کنی)

یونولیت: نونوتیل

آدامس: آناسب

تلفن: تلیفون

یاسمین: هاسمین

مشرف: مشبق

قاشق: قاقو

بشقاب: بشباق

بیسکوییت:بیسبیت

بپوش:بشوش

پاشیم: پاشو ایم



http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

تکه کلام یاسمین: اگه بیای نمیام

معمولا وسط شعرا میخونه مثه تاب تاب عباسی و یهو سوزنش گیر میکنه دیگه کلا همینو میگه

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

شعر یه توپ دارم قلقلیه رو هم با بیت سرخ و سفید و قرمزه میخونه و اگه کسی بهش بگه آبیه میگه نه قرمزته! ( حاصل تلاش عمو حسینه!)


http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

کلا حافظه یاسمین خیلی خوب داره خودشو نشون میده
تا الان سوره توحید و ناس و صلوات رو حفظ شده دو رکعت نماز کامل میخونه
 شعرهای پاشو پاشو خورشید و نگاه کن
یه توپ دارم
من بچه جونی هستم
اتل متل
الاکلنگ و تیشه
تاب تاب عباسی
می می نی با مامانش رفته به پارک خوبی
اقا پلیسه زرنگه
دکتر چه مهربونه
به به به رنگین است
رو هم حفظه

http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها


                    

پایش دو سال و یک ماهگی

وزن 9.8

قد 84.5

مامان 

خانه اسباب بازی

دوباره رفتیم خانه اسباب بازی این دفعه دوستای بیشتری اومدن و البته عکس بیشتری انداختیم

خیلی بهمون خوش گذت و کلی بازی کردیم . دیداری هم از آرنیکا، ثنا، امیرعلی و پارسا جونیا و ماماناشون تازه شد البته پارسا و مامانش زهرا جون رو برای بار اول بود میدیدیم ولی خیلی مهربون و دوست داشتنی بودن

امیدوارم بازم با هم بریم بازییی

رویش هفدهمین دندانت مبارک عشقم + سفر بابا

دوباره بعد از یک هفته اعتصاب غذا یه دندونت زد بیرون البته دیگه به این راحتیا کسی متوجه نمیشه با کلی کنکاش توی دهنت وقتی خواب بودی اون ریزه کوچولوی تیز و پیدا کردم ، دندان آسیاب دوم سمت راست بالا




پ.ن. امروز بابا رفت مسافرت و دو هفته نیست امیدوارم خیلی اذیت نکنی و بهونه بابا رو نگیری


پ.ن.2. الان دو هفته بعده واقعا دهنم... بهونه که میگرفتی هیچ موقع خواب باید دو ساعت باهات کلنجار میرفتم تا بخوابی و کلی گریه زاری داشتیم هر شب به حدی که دیگه خواب از سرم می پرید!


پ.ن.3. بابا که اومد تا 24 ساعت از بقلش پایین نیومدی حتی با هم رفتین سر کار تا حدود یک ماه هم اضطراب جدایی داشتی بمیرم برات گل دخترم

پایش دو سالگی

هنوز فرصت نکردم ببرمت مرکز بهداشت ولی تو خونه قد و وزنت و گرفتم 

قد 83

وزن 9.9

دور سر 46.5


خیلی قابل توجه نیست نه؟

تولد دو سالگیت مبارک عشق مامان و بابا

یاسمییییین دو ساله شدیییی

روز به روز شیطون و بازیگوش و شیرین زبون تر می شی دوستت دارم عزیزم

تم تولد امسالت مینی موس بود البته امسال وسایلشو اماده گرفتم دیگه وقت نمی کنم خیلی بشینم پای کامپیوتر و تم طراحی کنم ولی همه چیز عالی بود و مثل پارسال مامان جون بابا جونا و عمه و خاله با شوهراشون دعوت بودن و همه خیلی زحمت کشیدن مخصوصا خاله که از صبح اومده بود و کلی کمکم کرد

از دیروز یه سره کلاه تولد و می ذاری سرت و شعر تولد و میخونی خیلی هم ذوق داری قشنگ معلومه که متوجهی چه خبره وقتی هم مهمونا اومدن کلی براشون ذوق کردی  و با اون زبون شیرین لهجه دارت می گفتی "همه اومدن "و همچنین موقع فوت کردن شمع که چهار پنج بار شمع روشن کردیم تا فوت کنی دیگه صدای همه درومده بود دلشون کیک می خواست!

سر باز کردن کادو ها هم که دیگه نگوووو هر کدوم و باز می کردی با شادی می گفتی "مال منههه" و بلند می شدی که بری بازی کنی بعد بهت می گفتیم حالا این یکی رو هم باز کن و دوباره همین طور آ[ر سرم همه رو باز کردی و باهاشون بازی کردی و انقدر مشغول بودی که اصلا شام نخوردی

ولی موقع رفتنشونم کلی ناراحتی کردی که "نرین نرین بمونین منم میام".

ادامه مطلب عکسا 

ادامه مطلب ...

توانایی های کسب شده تا پایان سال دوم

1- به خوبی با عروسک هایش بازی می کند.

2- اشکال هندسی را می شناسد: مربع، دایره، بیضی، گل، مثلث، ستاره، فلش، ذوزنقه، به علاوه، قلب،

3- جمله می گوید.

4- لباس های ساده (کاپشن و کلاه و شلوار) را خودش در می اورد و می پوشد.

5- شعر میخواند.(تاب تاب عباسی...، چشم چشم دو ابرو...، من بچه جونی هستم...،حسنی نگو یه دسته گل...شالاب شولوب آب بازی...

6- پازل ساده می سازد.

7- حرکات نماز خواندن را یاد گرفته است.

8- تا ده را می شمارد.

9- کلمات سه بخشی را راحت تلفظ می کند.

10- اسمش را می گوید.

11- صلوات می فرستد.

12- نیمی از سوره توحید را حفظ است.

13- جمله می گوید.



کربلایی یاسمین زیارتت قبول!

دختر گلم امسال نوروز رفتیم کربلا و شما با این که خیلی کوچیکی ولی متوجه بودی که رفتیم زیارت. هر بار ک ضریح رو میدیدی دستت رو میگذاشتی روی سینت و می گفتی سلام بر حسین وقتی هم ازت می پرسیدیم کجا اومدی می گفتی بربلا تا روز اخر هم صلوات فرستادن رو یاد گرفته بودی.

البته از این موضوع نگذریم که هم شما خیلی اذیت شدی هم ما چون به حال خودمون نبودیم و کلی خسته شده بودیم و شما هم کل سفر رو غذا نخوردی و با نوشابه و تنقلات خودت رو سیر می کردی و البته وزنتم کم شد.

شب جمعه کربلا بودیم و حرم امام حسین (ع) خیلی شلوغ بود. برای نماز مغرب رفتیم حرم ولی اصلا جا نبود بیشتر فضای صحن هم مردانه بود ک هشامل همه قسمت های اب خوری می شد وارد حرم که شدیم از بابا جدا شدیم و شما همش بهونه بابا رو می گرفتی و تشنه هم بودی و آب می خواستی و از دست من کاری بر نمیومد چون نه به آب دسترسی داشتم نه بابا و باید تا پایان نماز صبر می کردیم که حدود یک ساعت شد و دقیقه ای یکبار می گفتی آب می خوام بابا رو می خوام.

من همش به یاد حضرت رقیه بودم که بعد از روز عاشورا تشنه بود و آب می خواست و بعدش هم باباش و می خواست. و سنش هم فقط یک سال از شما بزرگتر بود.

اون جا دوست هم زیاد پیدا کردی که اسم یکیشون ریحانه شیعه بود و دختر مدیر کاروان بود و فقط ده ماه ازت بزرگتر بود و وقتی می خواستی صداش کنی می گفتی شیعه بیا 


ان شا الله همیشه رهرو امام حسین باشی گل دخترم

نوروز 94 مبارک

دومین سالیست که عید نوروز را با همدیگر جشن میگیریم عشق من روز به روز بالنده تر می شوی و من از مشاهده رخسارت غرق در شادی می شوم امیدوارم لحظه لحظه زندگیت پر از موفقیت های کوچک و بزرگ باشد 

خدایا به حق این وقت سال که دعاها مستجاب می شود دامن همه کسایی رو که بچه می خوان سبز کن و به اون ها فرزندانی سالم و صالح، خوش قدم و خوش روزی عطا کن.

خدایا همه مریض ها رو شفا بده.

الهی آمین 



عکس های نوروز در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

پایش بیست و دو ماهگی

وزن : 10 کیلو

قد: 81

مینیون موندی دخترچه 

201309301909BOQ.gif

خانه اسباب بازی

دیروز با دوستت ثمین جون رفتیم خانه کودک لنا. اولش خیلی اشنا نبودی ولی بعد از یک ساعت تازه به اونجا اشنا شدی و دیگه نمیومدی بریم خونه حسابی بازی کردی ایشالا هر چند وقت یکبار میبرمت چون هم میتونی بازی کنی و هم میتونی دوستای خوب پیدا کنی.

اینم عکساش (البته عکاسی ممنوع بود این چنتا رو هم یواشکی گرفتیم)


خدایا توانم رو زیاد کن

غمگینی آدم هایی که دوستشان دارم غمگینم می کند

گاهی دلم می خواهد با انگشتم گوشه لبشان را بالا ببرم شاید خنده یادشان بیاید

این که کاری از دستم بر نمی آید

این که زورم به دنیا نمی رسد

تلخ است 

خیلی تلخ ....

دختر گلم دیگه کامل نماز میخونه

دخترکم دیگه کامل یاد گرفته نماز بخونه هربار که من یا بابا یا مامان جون یا هر کسی نماز میخونه تو هم کنارش نماز میخونی برات جانماز و چادر هم جور کردم هم خونه داری هم خونه مامان جون و دیگه با چادر نماز می خونی


قربونت برم برم دخت گلم خدا پشت و پناهت 

پایش بیست و یک ماهگی

بعد از سه ماه 

وزن 9800

قد 80

باید بریم دکتر اینجوری نمیشه

توانایی های کسب شده در ماه 19 و 20

1- لی لی می رود.

2- شانزده دندان دارد.

3-  توانایی گفتارش خیلی رشد کرده است.


شیر شیر شیر ...

دو هفته از شروع بیماریت میگذره و هنوز کمی اسهال داری  اما خدا رو شکر کمی غذا می خوری

کم کم فاصله شیر خوردنت رو اضافه کردم و دیروز با مامان نفس رفتیم امام زاده صالح سوره یاسین رو به انار خوندم و حسابی بهت شیر دادم تقریبا یه ساعت طول کشید شیر خوردنت دیگه عزمم و جزم کردم برای از شیر گرفتنت.

میدونم خیلی وابسته ای و دوست داری و خودم هم خیلی ناراحت و نگرانم ولی این به صلاحته و باید یه مدت سختی رو تحمل کرد.

مدت هاست که شیر صبح رو بهت نمیدم تقریبا از بعد از عروسی خاله بعد از صبحانه شیر نمیخوری الان چهار بار توی روز شیر میخوری و پنج بار هم توی شب البته به طور میانگین چون بعضی شبا نیم ساعت یه دفعه بیدار میشی و هر دفعه هم باید شیر بخوری تا بخوابی

& از امروز (چهارشنبه 19/9/93) میخوام شیر عصرت رو حذف کنم.

روز اول کمی سخت بود ولی چون برای تفریح این شیر و میخوردی با حواس پرت کردن یادت میرفت ولی کلی بغلت کردم و راهت بردم  چند بارم به زور خفتم کردی ولی چسب زخم زده بودم و بهت گفتم اوخ شده تو هم چند بار چک کردی چند تا هم گاز جانانه گرفتی که چسب و بکنی و وقتی میدیدی نمیشه شدیدا گریه میکرده انگار تمام دنیات و ازت گرفتن ولی کم کم کنار اومدی تا سه روز چسبیده بودی به من و از بغلم پایین نمیومدی به طوری که برای انجام کارام و اشپزی با چادر بستمت به پشتم

& از (جمعه 21/9/93) شیر خواب ظهرت رو هم حذف کردم این دفعه مقاومتت خیلی بیشتر بود چون تا حالا بدون شیر نخوابیدی روز اول تقریبا سه ساعت گریه کردی تا اینکه گذاشتمت تو ماشین و هنوز به سر خیابون نرسیده بودیم که خوابت برد اما تا پیاده شدیم بیدار شدی و البته دیگه عمه حواست رو پرت کرد و یادت رفت تا شیر عصرت که اونم حذف شده بود روز دومم خیلی گریه کردی حتی بعد از اینکه تو ماشین خوابیدی و اومدیم خونه یک ساعت خوابیدی بیدار شدی هم کلی گریه کردی البته بیشتر جیغ و زجه س دلم برات کباب شد مامانی ولی باید تحمل کرد... دو روز بعدشم با یک تا نیم ساعت کلنجار میخوابیدی و خب خوابت هم بهتر بود و بیشتر و اشتهات هم خیلی بهتر شده درست غذا میخوری

چون با شیر خواب دیر کنار اومدی تا پنج شنبه صبر کردم البته میگن نباید خیلی بینش فاصله انداخت

& از (پنج شنبه 27/9/93) شیر سحرت رو هم حذف کردم روز اول دیگه نخوابیدی جمعه هم دیر خوابیدی دیگه ما کلا بیدار شده بودیم و البته جیغ و گریه و فغان رو نباید نادیده گرفت اعصاب من واقعا داغون شده و ناراحتتم امیدوارم نتایجش این همه سختی خوب باشه

& از (شنبه 29/9/93) هم شیر موقع خواب شبت رو حذف کردم با این یکی که اصلا کنار نیومدی بعد از کلی گریه زاری اخر با ماشین رفتیم دوری زدیم تا بخوابی فردا شبش هم همین طورو شب بعدش 

& از (دوشنبه 2/10/93) میخواستم به عنوان اخرین شب نصفه شب بهت شیر بدم و با این مکیدن های طولانی و گاه کوتاه و عزیز وداع کنم چون این جدایی برای منم خیلی سخت بوده اما چون ظهر خوابیده بودی شب اصلا خوابت نمیومد حدود یک ساعت با ماشین گشتیم نخوابیدی یعنی مقاومت میکردی که خوابت نره چون من و بابا خیلی خسته بودیم و شب های قبل هم راحت نخوابیده بودیم حدود نیم ساعت هم کنار خیابون وایسادیم و تو ماشین خوابیدیم تو هم اروم بودی ولی چشمات باااازززز تا اینکه دوباره اومدیم خونه. بابا رو فرستادم بخوابه و من بیدار موندم پیشت کلا سرحال بودی کلی بازی کردیم تلویزیون دیدیم ولی دیگه مغز من نمیکشید خوابیدم روی مبل و تو همچنان بازی می کردی کم کم چشمام داشت گرم می شد تو رو دیدم که در حال خونه سازی بازی هی خوابت میره و سرت میفته وای یه بارم داشت میخورد لب میز خلاصه صدات کردم یاسمین بیا پیش من بخواب مامان بدو بدو اومدی تو بغلم و به دقیقه نکشیده بود که خوابت برد ولی ساعت و نگاه کردم دیدم 4/5 صبحه! و اینطوری بود که نشد با اخرین شیر دادن وداع کنیم و شما کاملا شیر و ترک کردی!


الان بعد از یک هفته گاهی میای میگی شیر و میخندی میری یا گاهی بابا مهدی میگه بیا شیرت بدم میخندی و دیگه تمایلی نداری خوابت هم خیلی بهتر شده یا یک سره میخوابی یا دم سحر بیدار میشی یه ساعت بعدش دوباره میخوابی غذا خوردنت هم خیلی بهتر شده هم حجم بیشتری میخوری هم سرعت خوردنت دو برابر شده قبلا یک ساعت مینشستم کنارت تا کمی غذا بخوری گاهی خوابم میبرد چند بار غذا رو گرم میکردم ولی الان میدونم یک ساعت وقتی که میذارم که غذای کامل خوردی و شکمت سیره


درست در پایان بیست ماهگیت از شیر هم پاک شدی

بازم اس اس

دورباره مریض شدی و اسهال شدید داری روزی سه  چهار بار شکمت کار میکنه و تقریبا هیچی تو شیکمت بند نمیشه و سریع دفع میکنی الان یه هفتس که خوب نشدی اشتها هم نداری و هیچی نمیخوری صورتت شده یه ذره

تازه دکتر گفت بعد از این که خوب شدی از شیر هم بگیرمت چون باعث میشه با شیر شکمت و سیر کنی و غذا نخوری و رشدت کم میشه الان که یک سال و هفت ماهت هست تقریبا هم سایز امیر حسینی که ده ماهه س البته من نمیخوام مثه بقیه بچه ها بشی همین قدر که بدونم غذاتو خوردی و شیکمت سیره و انرژی کافی برای بدو بدو رو داری کافیه فقط همین

مامان نفس

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مامااااانممممم


لطفا برای سلامتی مامانم یه صلوات بفرستین


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


رویش شانزدهمین مرواریدت مبارک عشقم

جیگر مامان بالاخره اخرین نیشت هم از سری اول دندان هات در اومد و خیالم راحت شد مبارکت باشه مامانی این دندونت نیش سمت بالا و راست بود

امیدوارم بقیه رو راحت در بیاری

الهی آمین