-
واکسن
دوشنبه 3 تیر 1392 16:58
دختر گلم دیروز واکسن سه گانه فلج اطفال و هپاتیت ب رو زدی اولین بار بود که می دیدم اشکت سرازیر میشه با این که استامینوفن هم بهت دادم هم تبت خیلی بالا بود و هم جای واکسنت خیلی درد می کرد بمیرم برات حیف که جز مراقبت کار دیگه ای از دستم بر نمیاد دیشب تا صبح مراقبت بودم که تبت بالا تر نره یه بار هم پاشویت کردم که البته...
-
توانایی های کسب کرده در ماه دوم
یکشنبه 2 تیر 1392 12:41
1- بردن دست به سمت اشیا 2- دنبال کردن صدا با چشم 3- لبخند بی صدا 4- نگه داشتن سر برای مدت کوتاه
-
یاسمین لوگو
چهارشنبه 29 خرداد 1392 13:22
-
قربانی
چهارشنبه 29 خرداد 1392 13:16
شب چهل روزگی یاسمین خانم براش یه گوسفند تپل مپل قربانی کردیم باشد که از بلایا و چشم زخم دور شود... اینم آقا گوسفنده
-
اولین لبخند
چهارشنبه 29 خرداد 1392 12:04
روزی بود که 6 هفتگیت تموم می شد یعنی 43 روزه می شدی طبق معمول صبح که از خواب بیدار شدی سرحال بودی و آماده بازی کردن من هم بلندت کردم و مانند هر روز سنت رو بهت تبریک گفتم و شروع کردم به صحبت کردن با تو که ناگهان خنده ای از ته دل منتها بی صدا کردی اولش فکر کردم این هم مانند خنده های قبل غیر ارادیه و کلی هم قربون صدقت...
-
عکس
دوشنبه 6 خرداد 1392 21:24
اینم چند تا عکس از دخملی
-
1 ماه و 4 روز
دوشنبه 6 خرداد 1392 21:23
امروز برای چکاپ رفتیم دکتر وزن دخملی 4300 گرم و قدش 54 و دور سر 37.5 شده بود.
-
خدا
جمعه 3 خرداد 1392 15:12
هر افتادنی همان برخاستن است. آن کس که به این حقیقت ایمان دارد به راستی خردمند است
-
یک ماهگی....
جمعه 3 خرداد 1392 15:06
دختر گلم تولد یک ماهگیت مبارک عزیزم باورم نمیشه به این زودی یک ماه گذشت انگار همین دیروز بود که به این دنیا اومدی $$$$$$$$_________$$$$$$$ $$$____$$$$______$$__$$$$ $$______$$$$____$$____$$$ $$_______$$$$__$$$____$$$ $$________$$$$_$$$____$$$ $$_________$$$$$$____$$$$ $$$________$$$$$$____$$$_____$$$$...
-
توانایی های کسب شده در ماه اول
پنجشنبه 2 خرداد 1392 12:36
1- بالا نگه داشتن سر و سینه برای چند لحظه در حالت دمر 2- بیان نیازها با درآوردن اصوات ( نه:گرسنگی؛ مایی:درد؛ اووه:خواب؛ و اه:ناراحتی ) 3- توانایی دیدن رنگ سیاه و سفید 4- خیره شدن به صورت افراد 5- به صدا پاسخ می دهد
-
خدا
چهارشنبه 25 اردیبهشت 1392 17:40
پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا؟
-
21 روزگی
دوشنبه 23 اردیبهشت 1392 17:25
امروز مامانی تب و لرز شدید کرده بود و رفت زیر سرم دخترم امیدوارم تو ازم نگیری طاقت مریضیتو ندارم اصــــــــــــــــــــــــــــــــلـــــــــــــــــــــــــــــاً
-
19 روزگی
شنبه 21 اردیبهشت 1392 17:23
امروز هم دوباره رفتیم آزمایشگاه و بعدش دکتر خدا رو شکر زردی شده بود 8.9 و دکتر هم گفت دیگه جای نگرانی نیست البته از حق نگذریم که با خوابیدن زیر مهتابی سفیدتر شدی با این که انگار می فهمیدی می ذاریمت زیر چراغ و سریع بیدار می شدی از بعد بیمارستان هم نمی ذاری روی چشمای نازت و بپوشونیم و مجبور بودیم اول بخوابونیمت بعد...
-
18 روزگی
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 17:21
امشب مامان جون مهمونی گرفت که التبه چنتا مناسبت داشت مهم ترینش ولیمه یاسمین بود مناسبت های دیگش برگشتن عمه از مکه و مهمونی دوره بود یاسمین باز هم تو مهمونی همش نا آرومی می کرد و شیر می خواست بنابراین بازم هیچی از مهمونی نفهمیدم!!!! نمیدونم چرا از اول مهمونی اینجوری میکنه ینی از وقتی اولین مهمون میاد تو ...... تا وقتی...
-
16 روزگی
سهشنبه 17 اردیبهشت 1392 17:20
این دفعه اول رفتیم آزمایشگاه زردی شده بود 10.8 و کمی پایین اومده بود بنابراین دیگه دکتر نرفتیم هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــورااااااااااااااااااااااااااااا...................
-
13 روزگی
شنبه 14 اردیبهشت 1392 17:19
بازم رفتیم دکتر آزمایشگاه و زردی 11 شده بود وااااای بازم رفته بالا خدایا چیکار کنیم.... با این که دکتر گفت مهتابی فایده ای نداره ولی بابا رفت مهتابی فرابنفش گرفت و برات یه دستگاه فتوتراپی توی خونه درست کردیم شاید که زردیت بیاد پایین
-
12 روزگی
جمعه 13 اردیبهشت 1392 17:18
امشب همین طور که داشتی گریه میکیردی و بابا اومد بغلت کنه که آروم بشی نافت افتاد و راحت شدی دخترم
-
11 روزگی
پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 17:17
برای چکاپ زردی باید مجددا می رفتیم بیمارستان بعد از 24 ساعتی که یاسمین فتو تراپی شد زردیش از 14.8 به 7.6 رسیده بود ولی هنوز پوستش زرد بود وقتی دوباره آزمایش دادیم زردیش 10.7 شده بود همش خدا خدا میکردیم که دوباره بستریش نکنن آخه بالای 8 رو بستری میکنن دکتر خودش (دکتر یاریگر روش) اون روز نبود بیمارستان بنابراین بردیمش...
-
10 روزگی
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 17:15
حموم زایمون!!!!! امروز مامان جون و مامانی یاسمین و با ترس و لرز بردن حموم الته قبلا هم شسته بودنش ولی امروز درست رفت حموم عصر هم یه مهمونی زنونه داشتیم که همه جمع بودن اما طفلک دخترم گیره هایی که به بند نافش وصل بود کشیده شده بودن و درد داشت و تمام طول مهمونی رو نا آرومی کرد. من که چیزی از مهمونی نفهمیدم ولی به همه...
-
عکس بابا و یاسی
سهشنبه 10 اردیبهشت 1392 14:53
-
5 روزگی
شنبه 7 اردیبهشت 1392 17:15
شب ششم.... امشب همه دور هم بودیم عمه جون اینا هم اومدن ، عمو شایان هم اومد و مراسم شب ششم و اسم گذاری رو اجرا کردیم چون خیلی ها نام فاطمه رو پیشنهاد دادن و تولد حضرت فاطمه هم نزدیکه (4 روز دیگه) و این که همیشه خانم فاطمه رو الگوی خودت قرار بدی علی آقا تو گوش راستت اذان گفتن و نام فاطمه رو گذاشتن روت و چون نام یاسمین...
-
3 روزگی
پنجشنبه 5 اردیبهشت 1392 16:36
مدت ها بین اسم مهتاب ( که انتخاب بابا بود) و هستی (که انتخاب مامان بود) سردرگم بودیم که کدوم بهتره و بیشتر دوست داریم تا این که کلا به این نتیجه رسیدیم که هیچ کدوم و نذاریم و اسم یاسمین که اولین اسم انتخابیمون تو دوران بارداری بود و گذاشتیم که هم مامان دوست داشته باشه هم بابا بعد از 2 روز خوشحالی و سرخوشی از حضور...
-
عکس مامان و یاسی
سهشنبه 3 اردیبهشت 1392 17:00
-
فرزندم! چنین باش
سهشنبه 3 اردیبهشت 1392 14:27
(وصیت امام علی علیهالسلام به فرزندش امام حسن علیهالسلام ) این، سفارشهای پدری است که میرود؛ پدری که میداند لحظهها میگذرند؛ میداند زندگیاش رو به پایان است؛ پدری تسلیم نظام روزگار و از دنیا بیزار؛ ساکن خانههای گذشتگان که میداند نوبت اوست که خانهها را بگذارد و برود. این، سفارشهای پدری است به فرزندش و فرزندان،...
-
روز موعود.....
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 21:17
دوشنبه 92/2/2.... بالاخره یاسمین کوچولو به دنیا اومد و پرید تو بغل مامان و بابا در تاریخ 39 هفته و 3 روز اینم عکس دخملی داغ داغ.... اینم مامان و بابا در روز موعود
-
خاطره تولد
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 10:21
-
38 هفته و 4 روز
جمعه 30 فروردین 1392 00:58
امروز مامانی رفت دکتر بعد از معاینه دکتر گفت که میتونم طبیعی زایمان کنم ولی نی نی هنوز پایین نیومده اما می تونیم تا آخر هفته دیگه ینی 6 اردیبهشت صبر کنیم. از اون جایی که همه منتظر شمان و عمه هم هفته دیگه میره مکه و خیلی دلش میخواست شما رو ببینه و بابایی هم با سزارین موافق تر بود از دکتر خواستم که برای 2م اردیبهشت برام...
-
سیسمونی 11
جمعه 30 فروردین 1392 00:49
بقیه لباس ها:
-
سیسمونی 10
جمعه 30 فروردین 1392 00:49
بقیه لباس ها:
-
سیسمونی 9
جمعه 30 فروردین 1392 00:41
لباس های مهمونی ای: